شهیدان از یاد می روند!
«با رفتنم از دردی بزرگ بر خود مینالم،
حس میکنم فرداها،
در راهها وقتی زمان گذشته را از یاد میبرد
و آیندهها فراموشکده ی گذشته میشود
شهیدان از یاد میروند.»
شهید حسین بیدخ
«با رفتنم از دردی بزرگ بر خود مینالم،
حس میکنم فرداها،
در راهها وقتی زمان گذشته را از یاد میبرد
و آیندهها فراموشکده ی گذشته میشود
شهیدان از یاد میروند.»
شهید حسین بیدخ
سلام صبح بخیر...
قرارهامون یادتون نره....
برای خدا کار کنید و.......
به او توکل کنید.....
مثل ما.....
سلام بر31شهریور
سلام بر جهاد برای خدا
چه زیبا بود لحظه اعزام
خداحافظی پدران،مادران،همسران،خواهران و برادران و فرزندان ،با شکوه بود
پادگان ها،چه کمیل ها،عاشورا ها،مناجات ها،صبح گاه ها
چه نام های زیبایی در لشگرها ،تیپ ها،گردان ها،گروهان ها دسته ها داشتند
سلام برشب حمله،حلالیت گرفتن ها،ماشین های گل آلود،معبرها،به خط زدن ها
سلام و صلوات خدا بر آنان،شهدا،جانبازان،اسرا،رزمندگان و خانواده های ایشان
سلام بر دفاع مقدس
شهدا دعا داشتند ادعا نداشتند،نیایش داشتند نمایش نداشتند،حیا داشتند ریا نداشتند،رسم داشتند اسم نداشتند....
شادی روح مردان بی ادعایی که عاشقانه رفتند وشنیده هارادیدند صلوات
دوستش می گفت:
ما که توی نماز قنوت می گیریم، از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد.
اما صیاد توی قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست.
بارها می شنیدم که می گفت
« اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای»
بلند هم می گفت، از ته دل.
شهیدصیاد شیرازی
قرار بود کہ
«راهت» راادامہ دھیم....
اے شہید....
مارا ببخش کہ املایمان قدری ضعیف است....
و اکنون «راحت» ادامہ مے دهیم
داد زدم :
" بشین .. ! دید داره ، اگه ببینن میزننت "
گفت :
" نترس نمی زنن ..
اولا من اینجا شهید نمیشم
دوما تیر میخوره به پیشونی ام و می افتم به سجده ، اون وقت یا حسین ' علیه السلام ' میگم و شهید میشم .. "
پنجاه روز بعد پیکر مطهرش رو دیدم ..
تیر خورده بود توی پیشونی اش و در حال سجده شهید شده بود ..
یا حسین اش هم لابد گفته بود ..
شهیدان سخت دلتنگ وغریبم
خمار جرعه ای امن یجیبم
شهیدان خدایی بی قرارم
خدایا طاقت ماندن ندارم
چه تنها مانده ام افسرده برخاک
شما رفتید تا افلاک چالاک
مرا تنها رها کردید و رفتید
به حسرت مبتلا کردید و رفتید
شما رفتید و من اینجا غریبم
زفیض سرخ مردن بی نصیبم
شهادت ! ای شهادت! ناز شستت!!
از بچه های گردان تفحص بود. همراه علی محمودوند...
کاروان 1000 تایی شهدا رو عازم مشهد الرضا علیه السلام کرده بودند،
مشکل اینجا بود عده ای بنا کذاشتند بر سر و صدا کردن
به خاطر نبودن 13 تا از پیکر مقدس این شهدا.
قول داد و گفت هرجوری شده من این 13 تا شهید رو میارم.
رفت شلمچه و شروع کرد زاری بالای یکی از کانال ها.
آخرش که داشت برمی گشت گفت:
شهدا داریم کاروان می بریم مشهد الرضا علیه السلام...
13 تا جا هم خالی داریم.
هر کی می آد بسم الله....
شهید مجید پازوکی بود.
اومد توی کانال، 13 تا دست از زیر خاک زده بود بیرون. لبیک ....
خدایا!
توخود گفتی هرکه عاشق من باشد،
عاشقش خواهم بود
وهرکه راعاشق باشم شهیدش خواهم کرد
خدایا!
من عاشق توام!
مـی خـواسـتم رفــیـق تو باشم ولی نشد
انــگــشــتــر عــقـــیــق تو باشم ولی نشد
دریـــای بــی کـــرانـــه ـی مـــوّاج بــودی و
مـی خـواسـتـم غـریــق تو باشم ولی نشد
می خواستم در این تب رندانه، طبق عشق
مــســتــانـه زیــر تــیـــغ تو باشم ولی نشد
تــو پـــیــر مــاه روی خـــرابــات بــاشــی و
مــن ســالــک طــریـــق تو باشم ولی نشد
مـشکل تـرین مـعادله ـی عـشق باشی و
مــن پــاســخ دقـــیـــق تو باشم ولی نشد
آقـای حـاج هــمّــتِ مــعـروفِ جـبـهـه ها !
می خـواسـتـم رفــیـق تو باشم ولی نشد
محمد عابدینی
شهید محمود رضا بیضایی:
"شیعه به دنیا آمده ایم که موثر در تحقق ظهور باشیم....."
هوا باران
دلم نالان
کجائید ای سبک بالان
هوای برف
دهان پر حرف
شهادت با شما شد صرف....
فرق این دو درچیست؟؟
یکی تورا به عرش می برد
ودیگری تو را به فرش می برد
شهیدی رو پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبی زلال و گوارا
ده سال از شهادتش می گذشت ، اما قمقمه اش همچنان آبی شفاف داشت و خوش طعم
یکی از بچه ها رفته سراغ چند تا کارشناس آب و مسائل کشاورزی
ازشون پرسید: اگر آبی دوازده سال زیر خاک بمونه ، چی میشه؟
خیلی عادی گفتند: خب معلومه! خواه ناخواه تبدیل به لجن میشه
مقداری از آب قمقمه ی شهید رو ریخت و داد به کارشناسان
وقتی خوردند ، ازشون پرسید: این آبی که خوردید چه جوری بود
گفتند: هیچی ! آبی تازه و زلال ، بدون ماندگی ...
خنده اش گرفت
کارشناسان با تعجب پرسیدند: چیه؟
قمقمه رو نشانشان داد و گفت: این آبی که شما خوردید متعلق به این قمقمه است که دوازده سال تمام زیر خاک کنار یک شهید بوده
مات و مبهوت به هم نگاه می کردند. از صلواتی که فرستادند میشد فهمید حالتشون عوض شده
... سربازی که در تفحص کار می کرد اومد پیشم و گفت: مادرم مریضه
گفتم : خب برو مرخصی ... برو که ببریش دکتر
گفت: نه! به این حرفا نیست. می دونم چطور درمانش کنم
جرعه ای از آب قمقمه ی شهید رو با خودش برد تهران
بعد از چند روز با شادمانی برگشت
می گفت: مادرم آب قمقمه رو خورد
به امید خدا خیلی زود خوب شد...
روای: حمید داوود آبادی
منبع: کتاب تفحص ، صفحه ۷۰
برای دل من هم دعایی بکن
چه متواضعانه در برابر مولایت قنوت عشق گرفته ای...
مَوْلایَ یا مَوْلایَ ، اَنْتَ الْرَّبُ وَ اَنَا الْمَرْبُوبُ ، وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ الاَّ الْرَّبُ
و چه زود دعایت مستجاب شد...
اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک
برای دل من هم دعایی بکن..
نمازهایت را عاشقانه بخوان،حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی؟؟؟
آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که تمام عمرداری تکرارشان میکنی.
تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست.
هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن
مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،
بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بـه دنـیـاست
تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !
شهید چمران
شهید آوینی چه زیبا گفت:
مَشک رنجهای انقلاب را به دندان کشیدهایم و دست و پا دادهایم، اما آنرا رها نکردهایم.
و امروز هم؛
به امید خدا،
ما نیز تا زندهایم آن مَشک را رها نخواهیم کرد؛
حتی به اشک،
حتی به خون.
و در این مسیر،
دست و پا که هیچ، سرمان را هم خواهیم باخت...
و خون دل خواهیم خورد، تا ولیمان خون دل نخورد.
جام زهر را لاجرعه سر میکشیم تا ولیمان ناگزیر از آن نباشد.
ایستادهایم چون کوه، استوار و با صلابت،
در برابر هرآنچه و هر آنکه، چشم طمع داشته باشد به آرمانهای بلند خمینی کبیر و انقلاب اسلامیاش.
و نام نشان ما را لازم نیست در بین نسل اول و دوم انقلاب و حتی رزمندگان دفاع مقدس پیدا کنی!
ما از نسل سوم و چهارم انقلاب حضرت روحالله هستیم.
آنهایی که خمینی را ندیده، دل باختهاش شدهاند،
و بوی و خوی او را، در خمینی زمانه میبویند و میجویند.
مگر ما چه کرده ایم که شرمنده شهدا باشیم؟!
کارمان شده لینک کردن عکس شهدا وتیتر زدن برای آن!
راستی شهدا از ما می خواهند که مدام عکسشان را به هم نشان دهیم؟مگر عکس شهدا دردی هم دوا می کند؟
شاعری می گفت :
نامشان تنها بر کوچه های بن بست و حقیر مانده است...
چه اهانت بی شرمانه ای...
آن ها دل هایشان را به نام خدا کردند و ما...
نه جناب شاعر!
کدام کوچه بن بست و حقیر؟!
بزرگراه هایمان به نام شهدا است!
-ببین!گوش کن بذار بگم! همت و ولش کن! برو از حکیم بیا...
-وای وای! همت که اعصاب نمیذاره برا آدم! لامصب همش ترافیکه...
-ته خرازی می رسی به همت، باکری رو که رد کردی، از تو چمران بنداز بیا بالا...
حرفم را پس گرفتم!
شهدا واقعا شرمنده ایم که از اسم خاص به اسم مکان تبدیل شده اید!
با شما باید راه بهشت را پیدا کرد نه راه خیابان های شهر را...
راستش را بخواهید نام شمارا بر خیابان ها گذاشتیم تا فراموشتان نکنیم،ولی از شما چه پنهان ما خودمان راهم به یاد نمی آوریم چه برسد به شما!
نشانه اش هم اینکه اینقدر برای خودمان یوزر های مختلف ساختیم ودرپس چهره ها و نام های مختلف مخفی شدیم،که صفحه نفاق مجازی پرونده آخرتمان، سیاه سیاه است...
شهدا شرمنده ایم که برخی با عکس های شما مشغول جمع کردن مثبت برای پروفایلشان هستند...
شهدا شرمنده ایم که حتی به اندازه یک خط، از شیوه زندگی تان را بلد نیستیم...
شهدا شرمنده ایم که می دانیم کدام یک از اعمال مان مارا شرمنده شما می کند و خود را اصلاح نمی کنیم...
شهدا شرمنده ایم که همیشه شرمنده ایم...
شما را به سرورتان اباعبدالله قسم،کمک کنید تا شرمنده تان نباشیم
افکارما نیازمند یاری دستان شماست...
بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقین
صداے آهنگهاے غیر مجاز آڹ قدر بلند است که فریادهاے حاج همت لاے نیزار های اروند جا مے ماند و بہ گوش نمی رسد..
صداے قهقہ ساعٺ خوشے ها و لبخند سومے ها...
نالہ هاے روایت فتحے ها را خفہ مےکند..
غیرت یڪ شب بـــے هوا از جیب بعضے مردها مےافتد توے لجنزار غفلت، و ... گم مےشود.
بعضے مردها توے چراگاههاے خیابان راه مے افتند و گناه مے چرند.
بعضے زنها مثل دست فروشها، مے ایستند کنار خیاباڹ و جواهراٺ بدلے و رنگ لباس خود را به نمایش مے گذارند..
در ایڹ جنگــــــ نرم....
سنگرت اندیشہ و فرهنگ توست....
در این میداڹ فرقے نمی کند که خانم باشیم یا آقا ...
مهم ایڹ است ڪہ بدانیم در ایڹ جنگ همہ باید رزمنـــــده باشیم...
امروز شہدای شلمچہ و طلائیہ و چزابہ جواڹ امروز را خطاب مےکند
ڪہ من نیز مانند تو بودم
تو هم می توانے مانند من باشی.
"امام خامنہ ای: عمق دشمنے را بشناسید و خود را آماده ڪنید براے مواجهہ در میادین جنگ نرم..."
اللهم الرزقنا شهادت...
یاعلی علیه السلام
بابای من یه خونه تو شمال و
یه ویلا توکیش و
یه ماشین شاسی بلندبه نامم کرده
بابای توچی؟
بابای من
یه پوتین به ارث گذاشته
توجاکفشی های طلاییه
توی راه تا برسیم به هلی کوپترها آقا مهدی یک دور تسبیح « مـــرگـــ بـــر آمـــریـــکـــا » گفت.
گفت : « آقای مشکینی گفته ثواب گفتن « مـــرگـــ بـــر آمـــریـــکـــا » کمتر از نماز نیست. »
شهید مهدی باکری / برگرفته از کتاب به مجنون گفتم زنده بمان ص80
حاج حسین یکتا
رزمنده ای که در فضای سایبر و مجازی می جنگی ،
برای فشردن کلیدها و دکمه های کامپیوتر و موبایلت
وضو بگیر
و با نیت قربت الی الله مطلب بنویس .
بدون که تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت هستی
شما در شبهای تاریک جبهه مجازی و اینترنت از میدان مین گناه عبور می کنید
مراقب باشید
به شهدا تمسک کنید
بصیرتتون را بالا ببرید که ترکش نخورید
رابطه خودتون رو با خدا زیاد کنید
با اهل بیت یکی بشید و در این راه گوش به فرمان آنها باشید...
بچه ها خط به خطی که تو فضای مجازی می نویسین رو همه شهدا می بینن . . . !!
در این فضای مجازی که سربازانش شما هستید
باید تا دیوار نیویورک و کاخ سفید پیش رفت.
امروز وقتی شما در این فضا قرار می گیرید
شهدا شما را نگاه می کنند ،
پس باید با وضو باشید و ذکر « ما رمیت اذ رمیتم» بخوانید.
شما الان بالای دکل دیده بانی قرار گرفته اید و بخواهید یا نه، وسط میدان هستید ؛
چرا که « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا »
فـانــوسـهایـشـان جــا مـانـد!
تـامـا روشـنـشـان نـگـه داریـم.
پـســـــ !
ایـن فـانـوس هـای خـامـوش ،
بـرای چـیـسـت....؟!
انقلابے آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و
لباس فدایے بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند
و با شعارات تند خود را از جرگه ملت خارج کند و با
شعارات و تبلیغات و و زور بخواهد عقاید خود را
بر گردن دیگران تحمیل کند.
شهیـــدچمـــــران
وصیت من همان جمله حاج همت است
«با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم ، در راه حفظ حراست از این انقلاب ، یک آن آرام و قرار نگیرم ».
«فرازی از وصیت سردار شهید حاج حسین همدانی»
"دشمنان نمی دانندونمی فهمند که ما برای شهادت مسابقه می دهیم و وابستگی نداریم، واعتقادمااین است که ازسوی خداآمده ایم وبه سوی او می رویم"
شــــــــــــهید آوینی
تَـــــلَـــنـــــگُــــر
هــــــر که می خواهــــد مارا بشــــــناسد،
داســــــــتان کربلا را بخوانـــــــد؛
اگــــــــر چه خوانـــــــدن داســـــــتان را سودی نیست، اگر دل کربلایی نباشد
چه بگویــــــیـــــم در جواب اینکه حســـــــین کیست و کربـــــــــلا کدام اســـت؟؟
چه بگوییم در جواب اینکه چرا داستان کربلا کهنه نمی شود...؟؟؟
ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻨﮓ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﻋﻄﺶ
ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺗﺮﮎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺑﺸﺮ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ
ﻣﯽ ﺯﻧﺪ. ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ
ﮐﺲ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﺏ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ
ﻧﺴﻞ ﺳﻮﻣﯽ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﯿﺮ ﺻﻔﺮ ﻭ ﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﺑﯽ ﺭﺍ ﮔﺸﻮﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻨﻮﺷﯿﻢ.
ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﻭﻻﯾﺖ ﻓﻘﯿﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻫﺮﭼﻨﺪ
ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ
ﻭﻻﯾﺖ.
ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﯾﺎﺩ ﺷﻬﺪﺍ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ- ﺍﻣﺎﻡ
ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍی
بسلامتیه روز شهادتم...!!
ﺳﻼمتی ﺭﻭﺯی که
"ﻣﻦ " ﺧﺎک ﭘﺎی"همه " ﺑﺎﺷﻢ،
ﻭ همه،ﭘﺎی ﺧﺎک ﻣﻦ...!!!
یه دستش قطع شده بود، اما دست بردار جبهه نبود.
بهش گفتند: «با یه دست که نمیتونی بجنگی، برو عقب.»
میگفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود: والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابداً عن دینی»
عملیات والفجر 4 مسئول محور بود.
حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده.
با عدهای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.
... لحظههای آخر که قمقمه رو آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود: «مگه مولایمان امام حسین(علیه السلام) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم»
شهید که شد، هم تشنه بود هم بی دست...
شهید شاپور برزگر گلمغانی، فرمانده محور عملیاتی لشکر 31 عاشورا