اما الان!!!!

نماینده خرمشهر در مجلس:

موقع جنگ جوان پانزده، شانزده ساله را میفرستادید خط مقدم و میگفتید شجاع است و میشد فرمانده نخبه عملیات، میشد حسن باقری ها
اما الان! الان حاضر نیستید از یک شغل از چندین شغل خود بگذرید و جایتان را به جوانی بدهید تا خودش را ثابت کند، میگویید بی تجربه است!!!
چطور آنوقت که میخواست دم تیر برود شجاع بود و باتجربه اما الان که میخواهد روی صندلی بنشیند ترسو هست و کم تجربه؟؟؟!

سلام..

سلام صبح بخیر...

قرارهامون یادتون نره....

برای خدا کار کنید و.......

به او توکل کنید.....

مثل ما.....

روسیاه

شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو خاموش کردند مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره
اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی .
#امام_زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند قبل جشن پتو حرفی گفت به این مضمون:
این رو ســـــیاهی بـــا یه شســـــتشو راحــــت میره،
حواســـــمون باشــــه مقابل خــــدا رو سیاه نباشیم

اگر به این شعار خودتان عمل نکردید

ای کسانیکه دنبال جنازه ام راه افتاده اید یا دنبال جنازه شهدای دیگر راه افتادید و فریاد زدید برادر شهیدم راهت ادامه دارد مواظب باشید اگر به این شعار خودتان عمل نکردید روز قیامت جواب شهدا را چه خواهید گفت ؟
فرازی از وصیت شهید علی اصغر اسماعیلی

ﺁﻗﺎ ﻣﺠﯿﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻔﺤﺺ ﻗﻤﻘﻤﻪ ﺁﺑﺶ ﺭﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ!

ﺁﻗﺎ ﻣﺠﯿﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻔﺤﺺ ﻗﻤﻘﻤﻪ ﺁﺑﺶ ﺭﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ!

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﺮﺍ ﺁﻗﺎ ﻣﺠﯿﺪ ﺗﻮ ﮐﻞ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﯿﺎﺑﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﻓﮑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﻫﺎﯼ ﺭﻣﻠﯽ ﻓﮑﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺣﺘﯽ ﯾﻪ ﻗﻄﺮ ﺁﺏ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻩ!؟
ﮔﺬﺷﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﭙﻪ ﻣﺎﻫﻮﺭ ﺍﯼ ﻫﺎﯼ ﻓﮑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﺍﯾﻢ ﺁﻗﺎ ﻣﺠﯿﺪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﻠﺪﻭﺯﺭ ﻧﯿﻢ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ !

ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﺠﯿﺪ ﺍﺯﺟﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﻠﺪﻭﺯﺭ ﻧﯿﻢ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺐ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﻪ ﻭ ﺩﻭﯾﺪ ﻃﺮﻓﺶ ﻣﺎﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ!!

ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺁﻗﺎ ﻣﺠﯿﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﮐﻨﺪﻥ!!
ﮐﻨﺎﺭ ﺑﻠﺪﻭﺯﺭ ﺍﺳﺘﺨﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺗﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﺩﺭ ﻗﻤﻘﻤﻪ ﺍﺵ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺁﺏ ﻗﻤﻘﻤﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ ﺭﻭﺻﻮﺭﺕ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﺁﺏ!!

ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺷﺐ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﺁﺏ ﺑﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺷﺮﻣﻨﺪﻡ ﺁﺏ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ، ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺁﺏ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺍﻻ‌ﻥ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ.

روایـتـــگر جـهــاد اکـبـــر تو ...

لـنــز دوربـیــنش بـســـــوی مــــاست!
 
می دانی این یعنـــی چـــه؟

امروز آویــنــــی میخواهد

روایـتـــگر جـهــاد اکـبـــر تو باشد ...
 
نـقـشـت را که یــــادت نرفتـــــه؟!

«  بسیجی افسر جنگ نرم »

دعا کنید....

دعا کنید...

دعا کنید شهیـــــــــــــــــــــــد " باشیم"
نه اینکه فقط شهیـــــــــــــــــــــــد" بشویم".
.
اصلا تا شهیـــــــــــــــــــــــد نباشیم، شهیـــــــــــــــــــــــد نمیشویم. .
تا حالا فکر کرده اید،
پشت بعضی دعاهای شهادت،
یک جور فرار از کار و تکلیف است.
.
سریع شهیـــــــــــــــــــــــد شویم تا راحت شویم! . اما ..
.
دعا کنید قبل از اینکه شهیـــــــــــــــــــــــد بشویم،
یک عمر شهیـــــــــــــــــــــــد باشیم.
.
مثل حاج قاسم سلیمانی که رهبر به او می گوید تو خودت شهیـــــــــــــــــــــــد زنده ای برای ما. مثلا هشتاد سال
شهیـــــــــــــــــــــــد باشیم.... !!!! شهیـــــــــــــــــــــــد که " باشیم"، خودش مقدمه میشود تا شهیـــــــــــــــــــــــد هم "بشویم" * ان شاءالله*

نقطه سر خط.....

سید مرتضی را دیدی بگو دوربینش را بیاورد یک مستند بسازد از ما به نام روایت غفلت !

به حسن باقری بگو در این جنگ نابرابر تاکتیک نداریم !

فقط علی اکبر شیرودی چیزی نفهمد اگر بفهمد واویلاست، میمرد برای خمینی !

شاهرخ ضرغام را حتما خبر کن، بگو به خمینی ای که روی سینه ات خالکوبی کردی میخندند!

راستی؛ حاج احمد، اصلا میدانی موبایل چیست ؟ تا حالا با وایبر و واتس آپ کار کرده ای ؟

بیخیال برادر، همان بیسیمت را بیاور، من آخرین نسخه ی اندروید را رویش نصب میکنم!

حاج احمد، تلفات زیاد داده ایم !

ادامه نوشته

صلوات بعدا می فرستیم!!!!!!!

براے شادے روح شہدا گناه نکنیم

صلوات را بعدا مے فرستیم....

فقط می خندید

اهل ورزش بود و ما را تشویق میکرد که ورزش کنیم درلشکر بیش از ده زمین فوتبال داشت با توپ و تور  وخط کشی درست وحسابی خود او هم فوتبال میکرد . دوران دبیرستان با وجود جثه کوچکش کشتی میگرفت وبدن آماده ای داشت و در فن کمر استاد بود . حریف او کریم نصر بود . وقتی به هم میپیچیدند تا همدیگر را زخمی و آش و لاش نمیکردند ول کن نبودند .

در ماموریتهای بین راه از حقوق مختصر خود هزینه میکرد . تا قبل از ازدواج حقوق ماهیانه او ۲۲۰۰ تومان بود . بسیاری از افراد که خارج از جبهه بودند باور نمیکردند که حقوق او از یک کارگر ساده کمتر باشد . در زمان ازدواج هیچ پس اندازی و ذخیره مالی نداشت .

ادامه نوشته

فرازی بر وصیت نامه سردار جاوید الاثر شهید حسن غازی

وقاتلو افی سبیل ا...الذین یقاتلو نکم ولا تعته وان ا...لا یحب المعتدین

درراه خدا باآنان که با شما به جنگ برخیزندجهادکنیدولیکن ستمکارنباشید که خداستمکاران را دوست ندارد.
خورشیدفروزان هیچگاه ازتابش نور حیات بخش و نجات دهنده خویش بازنمی ماند وهرگزاز نورافشانی و پرورش موجودات و افاضه رو شنائی و نورانیت نخواهد ایستاد ،گرچه ابرهای متراکم تیره دل و سیاه روی آنرا مستور بگردانند،ما پیروان نورانیت و قاطعیت به رهبری هستیم ازسلاله پیغمبر(ص)وتبارحسین(ع)که جلالت وعظمت و قداست و هیبت و محبت و رأفت و عطوفت وکشش او در دل هر مسلمان و هر محروم گمنام دورافتاده وعقب رانده ای تلاءلو می کند چون حیات واحیای اسلامیت وانسانیت اصیل راباعث شد و ماتشنگان وادی جهالت و ضلالت و گمراهی را بوسیله رهبری و قیام حیات بخش از چشمه فیاض ولایت سیراب ساخت که نوای پرندگان آزاده وبی آلایش نوای رزم و آزادگی و راد مردی و غیرت است نه فنای بزم و تفریط و تمایلات نفسانی وتلوث.

ادامه نوشته

زندگی نامه شهید حسن غازی

 

وي در سال 1338 در خانواده اي مذهبي در شهر شهيد پرور اصفهان متولد شد . تحصيلات ابتدايي را تا ديپلم با موفقيت كامل سپري كرد .
او بسان انسان تشنه بدنبال مايه حيات جاويد و در پي جستجوي حقايق روزگار خويش بود آغاز دوران دبيرستان را شروع فعاليتهاي سياسي خود قرار داد و با شروع انقلاب اسلامي به صورت چشمگير در جهت فرو پاشي رژيم طاغوت شاهنشاهي تلاش مي كرد و در اين راستا با پخش پيامها و اعلاميه ها و تصاوير حضرت امام خميني ( ره ) بارها جان خود را به خطر انداخت .

ادامه نوشته

وصیت نامه شهید محمد جهان آرا

از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».

بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...

و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟

ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.

ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.

زندگی نامه شهيد محمد علی جهان آرا

تولد و كودكی به سال 1333 در خانواده‌ای مستضعف، مسلمان، متعهد و دردكشیده در خرمشهر متولد شد. پایبندی خانواده او (بویژه پدرش) به اسلام عزیز باعث گردید كه از همان كودكی عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحت نظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت. فعالیتهای سیاسی – مذهبی فعالیتهای سیاسی – مذهبی شهید جهان‌آرا از شركت در جلسات مسجد امام صادق(ع) خرمشهر شروع شد. واز همان زمان مبارزه جدی او علیه طاغوت آغاز شد. در سال 1348 – در سن 15 سالگی – تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه عده‌ای از دوستان فعال مسجدی‌اش وارد مبارزات سیاسی شد. ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت؛ ضمن آنكه در مبارزات انجمنهای اسلامی دانش‌آموزان نیز شركتی فعال داشت. در اواخر سال 1349 همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزب‌الله خرمشهر درآمد. افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء كردند و در آن متعهد شدند كه تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا براندازی رژیم منفور پهلوی از هیچ كوششی دریغ نكرده و از جان و مال خویش برای تحقق این امر مضایقه نكنند.

ادامه نوشته

زمزمه اي باكاروان شهدا


اي شهدا!برخيزيد.گويي اين جاهمه چيز تمام شده است.انگارنسل جهاد ديدۀ ديروز به خط پايان رسيده است.مي ترسم اگرسراغمان نياييد وكلامي وحرفي برزبان نياوريد ماهم كم كم باورمان شودكه همه چيز تمام شده است.باورمان مي شودكه ديگر ردپايي ازشما پيش رويمان نيست وبايدبادنياي مدرن پيش رفت وپرستيژ داشت وبامحاسن آنكارد وقيافه اي اداري همه چيزمان مثل آدم شود.اگرشما حرفي نزنيد.باورمان خواهدشد كه امام جلوي چشمانمان جرعه جرعه جام زهر رانوشيد وهمگي گفتيم:«الحمدالله،جنگ خانمانسوز تمام شد.»
اي شهدا!كه جوانمردي فقط درذائقه شمابود بياييد ولحظاتي ازخلوت بهشت فارغ شويد وزخم تركش هارافراموش كنيد وازما دلجويي كنيد.بعد ازشما ، لباس خاكيمان رااز تن درآوردند.اجازه نداريم مثل آن روزها بگوييم:«التماس دعا» به ما مي اموزند كه چگونه بخوانيم وبنويسيم!
اي شهدا!آن چه دنياي بي شما وبي امام رابراي ماقابل تحمل كرده است،وجود «خامنه اي» عزيز است.
اي خوش انصاف ها!اين جا ديگر بلدوزرهاي جهادگران بي سنگر كه خاكريزهاي صداقت ودرستي رابنا مي كردند،خاموش شده است.اين جا خيانت به رفيق قاموس فرصت طلبان ورسيدن به جاه ومقام به بهاي خاموشي عزت نفس است.
اي شهدا!اين جا ديگر ازعروج خبري نيست وهمه درفناشدن دست وپا مي زنند.دستهاي ناپاك به هم گره خورده تابرنسل جوان امروزي روح بي اعتقادي ودنيازدگي راجريان دهد.دنياي غذب ،كوبۀ هوس رابردلها مي كوبد ودراين روزگار مردم پرفتنه اي هستندكه بازبان دين ،مراد دنيا ومسند وبقاء برقدرت خويش رامي طلبند وازتكه تكه شدن پيكرها نردبان صعود مي سازند.اگردربرابر مظالمشان كلام حقي بگويي،درمسلخ گاه هوس وهوس هايشان قرباني مي شوي.
آري،اين جابازار هزار رنگ بي مهري هاست .ساكنين اين جا به جرم بي وفايي محكومند براي همين است كه دلمان تنگ شما ست .ديگر ياد شما از چندشب خاطره ،فراتر نمي رود.بسيجي بودن،به همان چندقطره چكان فلج اطفال،خلاصه شده است.گريه وحسرت درفراغ شما ،به جهالت وحواس پرتي ياد مي شود.
اي شهدا!به داد مابرسيد .اين جا ماندن سخت است.قنوت نمازمان رابادلتنگي شما مي بنديم ودرسجده بي تاب فرا شماهستيم ودرركوع خميدگي قامتمان نشان دوري ازشهادت است.اين سكوت غربت ،دردناك ترين دردي است كه تاب وتحمل رااز وجودمان زدوده است .ماهرگز به چنين صلح سبزي فكر نمي كرديم وتنهاجولانگاه مان ميدان هاي سرخ انديشه مان بود واينك باز مانده ترينيم.زندگي بي شهادت،رياضت تدريجي براي رسيدن به مرگ است ودراين انتظار بي تابيم وبراي وصل به شما لحظه شماريم .اگر چنين نباشيم بايد آن قدر بي تفاوت نباشيم بايد آن قدر بي تفاوت شويم كه همۀ باورهامان رافراموش كنيم تامانيزمثل ديگران به نوايي برسيم وازمسير تملق وچاپلوسي،خادمين درگاه مصلحت انديشان شويم.
اي شهدا!مادرروزگار فقرمحبت نگاه مان لبريز ازياد والتماس به شماست.اگرخوب گوش كنيد ،خواهيد شنيد كه دل شكسته مابهترين آوازي است كه درفراغتان شب وروز مي نوازد.پس ازشما ،تحمل اين روزگار سخت است.صبرمان،بهانه اي است كه مارابه سكوت مرگ آوري دعوت مي كند.كاميابيهاي دنيا،مقدمۀ فراموشي ازذكرخداست وپايانش بالبخند شيطان مأنوس است.
اي شهدا!صبر مابراي شماست هرچند به فنا وفراموشي جان ماباشد.يادتان نرود درهنگامۀ خلوت وجلوت ، دستي بردلهاي رنجور ما برآوريد.
خداحافظ اي شهدا،اي گلبرگ ها ي خونين شلمچه ،اي لبهاي سوختۀ فكه،اي گلوله هاي تشنه،اي تشنگان فرات شهادت ،شمارفتيد وما مانديم وراه ناتمام......
الاحقرمحمد عبدي(فرازي از دلنوشته شهيد عبدي)