چـرا دم از کربلا و امام حسین مے زنید

"بســم رب الشهــدا"

بعضــے ها مـا را سرزنــش مـۍ ڪنند ڪه چــرا دم از کــربلا مـےزنید و از عاشــورا ؛

آنها نمـےداننـد ڪه بـرای ما کربـلا بیـش از آنـڪه یڪ شهــر باشــد، یک افـق است!

 کہ آن را بہ تعـــداد شــهدایمان فـتح کــرده ایم ، نہ یڪ بار نہ دو بار ...

 بہ تعــداد شهدایمــان

(شهیدسیدمرتضی آوینی)

رویای بقیع - دست نوشته اي از شهيد احدي

دیشب «دعای توسل» داشتیم. تصمیم گرفتم که برای زیارت شهدا، به خصوص دوستان شهیدم در عالم رؤیا - که خیلی از این نعمت بی بهره بودم - به «حضرت زهرا(س)» متوسل شوم.
دعا ساعت هشت شب در محوطه ی مقر، در روشنایی نور ماه اجرا شد. ما که نه معنای توسل را درک کرده ایم و نه می توانیم مانند مؤمن ها حالی پیدا کنیم، در دعا شنونده ای بیش نبودیم. به هر صورت دعا به پایان رسید و همان شب پس از پایان دعا خواب دیدم:
شب بود و هوا تاریک. مانند چند دفعه قبل دنبال دوست شهیدم «محمد روستایی» می گشتم. گویی قبرستانی بود شبیه «قبرستان بقیع» با همان حال و هوا. من و چند نفر دیگر در ابتدای قبرستان بودیم. به یکی از افراد نزدیک شدم که نمی دانم که بود. گفتم: «قبر روستایی را نمی دانید کجاست؟» گفت: «چرا». سپس نشست و با دست خویش مقداری خاک را کنار زد و قبری نمایان شد. گفت: «این قبر شهید روستایی است».
عجیب این که چرا قبر باید پنهان و گمنام باشد و چرا قبرستان باید حال و هوای بقیع را داشته باشد؟ مسئله اینجاست که قبر حضرت زهرا (س) نیز با اینکه در قبرستان بقیع است پنهان می باشد. و این امر مرا به فکر واداشته است که چرا چنین قرابتی باید میان این دو باشد. آخر شهید ما نیز مفقود شده است و باید این راز برایم فاش شود. راهی ندارم جز طلب فرج از خداوند منّان.
62/12/27
منبع : کتاب حرمان هور